وای از این افسردگان فریاد اهل درد کو؟
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟
ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست
با مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟
در بیابان جنون سر گشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟
بعد مرگم می کشان گویند در میخانه ها
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟
پیش امواج حوادث پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد زطوفان مرد کو؟
درد مندان رادلی چون شمع می باید رهی
گرنه ای بی درد اشک گرم و آه سرد کو؟
رهی معیری
سلام
وب خوبی داری
این شعری که نوشتی خیی جالبه
اون مطلب قبلی رو هم خوندم
و لینکی که گذاشتی رو میخوام امتحان کنم
به من هم سر بزن
باشی...
به خدا سوختم از عشق تو و چشمان تو
باورم کن تا نمیرم در غم فردای خود
رفتی و هرگزنگفتی با خودت او عاشق است
بعدازاین باید بسوزدازتب رویای خود
من دگرخسته شدم ازعشق نا فرجام تو
تابه کی باید بمانم منتظردرجای خود؟
سلام بازم مثل همیشه عالی بود موفق باشی منم به روزم منتظرت هستم